
فاتحین جامع ترین مجله نظامی، فرهنگی و اجتماعی
info@Fateheen.ir
"روژه گارودي" فيلسوف و انديشمند پرآوازه فرانسوي، نخستين كسي نبود كه بافته هاي صهيونيسم را برملا ساخته و "ديويد ايرونيگ" تاريخ نگار انگليسي، كه براي محاكمه به دادگاه فرا خوانده شده، نيز آخرين شخصي نيست كه پرده از شيادي آنان برداشته است.
ماجراي "ديويد ايرونيگ" در حقيقت از سال "1992" آغاز مي شود آن هنگام كه او به واسطه ترديد در هزار و يك شب نسل كشي يهود مورد مجازات و پيگرد قانوني قرار گرفت؛ ديويد در آن سال بر اساس حكم قضايي دادگاه فدرال به بهانه واهي "ورود غير قانوني" و "اظهار نظرهاي اهانت آميز پيرامون مردگان"!! از كانادا اخراج شد. سال بعد به همين دستاويز از ورود به استراليا باز داشته شد و سرانجام در سال "1994" دادگاهي در آلمان وي را به جرم "ترديد در وقوع جنايتهاي ضد بشري" 10 هزار مارك جريمه كرد!!. اسراييل و لابي هاي صهيونيسم جهاني توانستند قانوني را در بسياري از كشورهاي اروپايي به تصويب برسانند كه بر اساس آن هر كس در "افسانه هولوكاست" ترديد كند به محاكمه و مجازات سپرده مي شود!! از اين رو ديويد نيز به دادگاهي در لندن فرا خوانده شد!! (3)
"چيرو هونسك" نويسنده اتريشي به دليل نگارش مقاله هايي در مجله "Hult" كه در آنها وجود اتاقهاي گاز سمي در اردوگاههاي اسارت نازي را منكر شده بود، به 18 ماه زندان محكوم شد!
در دسامبر 1995، روژه گارودي با انتشار كتاب "اسطوره هاي بنيانگذار سياست اسراييل" (4) ادعاي وجود اتاقهاي گاز و سوزاندن يهوديان را بي اساس و عاري از حقيقت خواند. او تأكيد داشت: "اين راهكار از نقطه نظر فني غير قابل اجراست و احدي تاكنون طرز كار اين اتاقها و كوره ها را مشخص نساخته است."
گارودي از طرفداران اين نظريه خواست چنانچه دلايلي (استوار و علمي) در اختيار دارند، آن را ارايه دهند. در پي انتشار چنين كتابي، انجمنها و سازمانهاي يهودي عليه گارودي به محاكم قضايي شكايت بردند.همچنين با فشار لابي هاي صهيونيستي، برخي از پژوهشگران و تاريخ نگاران (دگرانديش) در اروپا و آمريكا، تنها بدين سبب كه در دعاوي ساختگي نسل كشي يهود به دست نازيها، ديدگاهي متفاوت ارايه دادند و يا آن را با سكوتي "هولناك و اضطراب آور" برگزار كردند، مورد سوء قصد و يا ترور شخصيت قرار گرفتند.بعضي از آنان نيز به زندان افكنده شده يا اخراج گرديدند. شگفت آنكه اين پديده تاريخي بوده و روشن است باب اجتهاد در تاريخ پيوسته فرا روي كارشناسان و صاحب نظران اين دانش گشوده است و از جنس آموزه هاي ترديد ناپذير ديني نيست كه هاله اي از تقدس آن را در بر گرفته باشد.
صهيونيسم جهاني، همواره مي كوشد از طريق تقويت و تحكيم سنتهاي آييني در ارتباط با روزهاي غمبار و تراژديهاي تاريخي قوم يهود، بينش و درك همگاني يهوديان را با برانگيختن احساسات نژاد پرستانه در حالت آمادگي و يادآوري هميشگي نگاه دارد.
از اين رو، هر ساله روز مشخص و خاصي (27 آوريل) (5) ياد و خاطره قربانيان فاجعه كشتار يهوديان به دست نازيها گرامي داشته مي شود و بامداد چنين روزي آژيرهاي خطر براي دو دقيقه به صدا درمي آيد و چرخه زندگي تماماً از كار باز مي ايستد و هزاران يهودي در گورستان "يدواشيم" گرداگرد بناهاي يادبود، خاطره قربانيان خود را جاودانه مي كنند.گذشته از اين، در لا به لاي برنامه هاي درسي مدارس اسراييل، درسي گنجانده شده كه به بررسي پيرامون يكي از طوايف يهود كه به گمان آنان در پي اين فاجعه نابود گشته، اهتمام دارد و كاوشهايي درباره زندگاني و تاريخ اين طايفه عرضه مي دارد.
دروغهاي رايج
شايد برخي از ما پيرامون راديو 3CRمطلبي خوانده يا به خاطر داشته باشد. اين راديو كه برنامه هاي خود را از ملبورن استراليا پخش مي كرد، اتحاديه اي بود متشكل از مؤسسات متعدد با گرايشهاي سياسي گونه گون. با وجود اين، اساساً اين مؤسسه ها در زمينه حمايت از حقوق اقشار تهيدست و مخالفت با تعصب و نژادپرستي، همداستان بودند. اين راديو در دهه هفتاد ميلادي برنامه هايي چند پيرامون همياري صهيونيسم و نازيسم پخش كرد كه باعث شد پارلمان يهوديان ملبورن عليه آن به محاكم قضايي شكايت برد و براي كنترل و ممانعت از گسترش اين پديده، حملات سرسختانه اي را متوجه آن رسانه سازد. حساس ترين موضوعي كه اين راديو بدان پرداخت، "رودلف كاستنر" بود.
او كه دكتراي حقوق داشت، صهيونيست متعصبي به شمار مي آمد و در آغاز جنگ جهاني دوم رياست مجلس يهوديان مجارستان را بر عهده داشت. كسي كه پرده از نقش او برداشت، دكتر "رودلف فربا" عضو انجمن پژوهشهاي پزشكي بريتانيا بود و در شمار معدود نجات يافتگان "بازداشتگاه آشويتس" قرار داشت. در خاطرات اين پزشك انگليسي منتشر شده در سال 1961- آمده است: من يهودي هستم، با وجود آن، رهبران يهود را به انجام زشت ترين رفتارهاي جنگي منتسب مي سازم. اين گروه خيانت پيشه دانست كه چه ها بر سر برادران ديني خود خواهد رفت ليك با حفظ جان خويش تمام آن را به سكوت برگزار كرد، از جمله اينان دكتر كاستنر است.
"آدولف آيشمن" پس از ماجراي مشهور ربوده شدن و محاكمه اش، خود بدين رابطه مستحكم با كاستنر اعتراف داشته، مي گويد: "ما با يكديگر رابطه اي مستحكم برقرار كرده بوديم. هنگام گفتگو، او با ولعي تمام سيگارهاي عطرآلود خود را از جعبه اي سيمين بيرون آورده، با فندكي زرين روشن و دود مي كرد. كاستنر بسيار محافظه كار بود و همانند يك افسر نمونه گشتاپو به نظر مي رسيد. او تمام توان خويش را صرف كوچاندن مجموعه اي منتخب از يهوديان مجارستان به اسراييل مي كرد.گذشته از اين، مهمترين موضوعي كه بايد بدان نظر داشت اين است كه هدف صهيونيسم، نجات آوارگان يهودي نبود بلكه آرمان اساسي آنان، بنيان دولت يهود بود كه با اجراي "عمليات گزينش" محقق مي شد.
"بن گوريون" فلسفه صهيونيسم را چنين معين ساخته: "گزينش و ارسال جواناني اندك از توده انبوه يهود، كه معناي ميهن ملي يهود را بفهمند، به مقصد فلسطين و به كارگيري توان و استعداد آنان براي ايجاد شرايط اقتصادي مناسب تا اجازه پيگيري عمليات كوچاندن يهوديان را بدهد."
با ما باشيد تا بنگريم چگونه رهبران صهيونيسم تواناييهاي خود را براي تسلط بر بازيهاي سياسي به نمايش گذاشتند، بويژه آن هنگام كه بدين اندازه از پليدي برخوردار باشد.
آيا به راستي نهضت صهيونيسم در مقابل خطر يهود ستيزي از يهوديان دنيا حمايت كرد؟ نظر به رويدادهاي تاريخي، نه تنها پاسخ اين سؤال منفي است بلكه با توجه به شواهدي ثابت مي شود، از آغاز پايه گذاري اين نهضت، همياري مستمر و مستحكمي بين رهبران آن و يهود ستيزان برقرار بوده است.
تئوري پردازان و سياستگذاران نهضت صهيونيسم، نيك دريافتند كه پروژه اسكان براي يهودي ساختن چهره فلسطين، مادامي كه يهوديان زادگاه، محل زندگي و ميهن اصلي خويش را ترك نگويند و به سرزمين فلسطين - كه كمترين پيوندي با آن نداشتند- روي نياورند، با ناكامي و شكست رو به رو خواهد شد.
بدين اعتبار، آنان به يهود ستيزي به مثابه پديده اي سودمند براي حفظ هويت يهود مي نگريستند. از اين رو، بنيانگذاران جنبش صهيونيسم از همكاري با يهود ستيزان در كشتار و نابودي توده يهود پرهيزي نداشتند تا با تشديد بحران و ايجاد رعب و وحشت، يهوديان گريزان را به كمك آژانسها و بنگاههاي يهودي به سرزمين موعود رهسپار سازند.پوشيده نماند، صهيونيسم براي تقويت موج ستمهاي ساختگي و پيش راندن جريان يهود ستيزي با هدف مهاجرت جمع فزونتري از يهوديان به فلسطين، هزينه هاي گزافي صرف كرد.در اين ميان، اتحاد صهيونيسم و يهود ستيزان بالا گرفت و به استحكام روابط با حكومتهاي فاشيستي ايتاليا و آلمان منجر شد. در سال 1923، ديداري بين حاييم و ايزمن و موسوليني صورت پذيرفت كه طي آن طرف ايتاليايي بر آمادگي خود براي تقديم هر گونه كمك مورد درخواست يهود جهت تسريع در اسكان يهوديان و يهودي نمودن فلسطين تأكيد ورزيد و اعلام داشت كشورش آماده است امكاناتي را براي ايجاد ناوگان دريايي و آموزش خلبانان، تقديم آنان دارد.
ديدارهاي سران يهود و موسوليني بدون وقفه ادامه پيدا كرد. در 13نوامبر 1934 موسوليني طي ديدار با ناحوم گلدمن، موضع ايتاليا در قبال پروژه صهيونيستي را مثبت اعلام كرد و هنگامي كه گلدمن پيرامون "كنگره جهاني يهود" از او مشورت خواست، موافقت خود را با راهكار تأسيس چنين كنگره اي آشكار ساخت.
زماني كه هيتلر، نخستين دشمن يهوديان، در آلمان به قدرت رسيد؛ گمان مي رفت كه سلطه او ترس را در نهاد صهيونيستها برانگيزاند. اما آنچه اتفاق افتاد عكس چنين انديشه و گماني را القا مي كرد. صهيونيسم در سلطه نازيسم بر آلمان، به عنوان يكي از بزرگترين كشورهاي سرمايه داري اروپا، رؤياها و فرصتهاي طلايي خويش را مي ديد، تا با چيرگي فزونتر بر يهوديان اروپا، آنان را به مهاجرت به فلسطين مجبور كند!روشن شده است رهبران صهيونيسم، پيش از قدرت يابي هيتلر روابط مستحكمي با او داشته اند و نازيسم براي تكيه بر قدرت، كمكهاي مالي قابل توجهي از بانكها و شركتهاي بازرگاني وابسته به صهيونيسم دريافت داشته است.
به عنوان مثال، ثابت شده سران حزب نازي در سال 1929 مبلغ ده ميليون دلار از بانك "مندلسون" آمستردام، دريافت كرده اند يا در سال 1931 مبلغ 15 ميليون دلار ديگر، كمك مالي گرفته اند و در سال 1933 پس از به قدرت رسيدن هيتلر، 126 ميليون دلار به او پرداخته اند؛ بي گمان، كمكهاي مالي هنگفت از طرف صهيونيستها براي افزايش توان نظامي و بنيه اقتصادي نازيسم براي حمله به اروپا و كشتار ميليونها انسان از جمله يهوديان، اعطا مي شد و اين همان آرماني است كه "ناحوم گلدمن" در كتاب "سيره ذاتي" بدان اعتراف دارد.
نويسنده:محمد تقدمي صابري
منبع:روزنامه قدس
پي نوشتهاي مترجم:
1- هولوكاست: قرباني سوختن، قتل عام در آتش، قتل عام يهوديان (مخصوصاً توسط نازيهاي هيتلري)(Dictionary of Religion)، سه اصطلاح است كه بيشتر براي تعريف عملكرد نازيسم نسبت به يهوديان به كار مي رود: نژاد كشي (Genocide )، كشتار (Holocauste)، شواه (Shoah)، اصطلاح "هولوكاست" از سالهاي هفتاد و بر اساس كتاب Elieweiselبه نام شب (1985) به يك فاجعه خاص اطلاق شده و با عنوان فيلم "Holocauste" محبوبيت يافته است؛ لاروس جهاني (2 جلدي، پاريس 1969، ص 772)، "holocauste" را چنين تعريف كرده: قرباني مأنوس در ميان يهوديان، كه در آن قرباني، به طور كامل خوراك آتش مي گرديد"، اسطوره هاي بنيانگذار سياست اسراييل، روژه گارودي، ترجمه آژير، شيخي، مشهد، انتشارات گوهرشاد، 1377
2- ديوار ندبه: Wall= Wailing Wall Western، ديوار سنگي عظيمي به ارتفاع بيش از 15 متر در بيت المقدس، و در حوالي معبد قديم سليمان كه از زمان هردوس است، يهوديان هر جمعه در جلوي آن گرد مي آيند و بر ويراني بيت المقدس ندبه مي كردند، اين رسم از قرن اول ميلادي به بعد سابقه داشته (دائرةالمعارف فارسي مصاحب) ج1 ذيل ديوار ندبه. در فرهنگ اسلامي و فلسطيني به اين ديوار "براق" گفته مي شود كه اشاره اي است به براق، مركب پيامبر در واقعه معراج.
3- اخيراً نيز (بهمن 84) ديويد ايرونيگ در اتريش يكي از كشورهاي مدعي آزادي بيان، به جرم تشكيل در هولوكاست بار ديگر به 3 سال زندان محكوم گرديد، پس از آن وي اعلام داشت: پس از اين بايد درباره وجود آزادي بيان در اتريش تحقيق كنم! (ضمن اينكه برخي آغاز ماجراي ديويد ايرونيگ را در سالهاي دهه هشتاد ميلادي، مي دانند)
4- اين كتاب با ترجمه هنرمندانه آقايان آژير و شيخي، به كوشش انتشارات گوهرشاد مشهد، در سال 1377 با تيراژي بالغ بر 5000 نسخه چاپ شده است.
5- 27 آوريل مطابق با 7 ارديبهشت.
بار سنگين حمايت از اسرائيل
حمايت از اسرائيل موجب نا آرامي و پيچيدگي روابط ايالات متحده، باكشورهاي عرب شده و توقف استخراج نفت (شوك نفتي) 1973، يكي ازنتايج اين روابط است كه زيان هاي سهمگين بر اقتصاد غرب بر جاي نهاد.اسرائيل نمي تواند منافع ايالات متحده را در منطقه حفظ كند؛ براي مثال واشنگتن براي جلوگيري از انقلاب اسلامي ايران، اسرائيل را نقطه قابل اتكايي نيافت. جنگ اول خليج فارس (جنگ نفت) نيز نشان داد كه اسرائيل بار استراتژيك سنگيني است، زيرا ايالات متحده با استفاده ازپايگاه هاي نظامي اسرائيل، واكنش منفي كشورهاي هم پيمان درجنگ با عراق را برانگيخت و ناچار شد، به جاي استفاده از پايگاه هاي اسرائيل، موشك هاي پاتريوت را نصب كند. تا اسرائيل را كه مايل به مشاركت در آن جنگ ـ و نيز در اشغال عراق در سال 2003 ـ بود،مشاركت ندهد.اسرائيل در خطر نيست
اسرائيلي ها همواره خود را تجسم داود در برابر جالوت مي دانند؛ ولي عكس اين قضيه درست است. اسرائيلي ها اسلحه برتري در مقابل عرب ها داشته اند، چنان كه د رجنگ 48 ـ 1947 ميان عرب ها و اسرائيل آشكار شد. در سال 1956 نيز به سرعت بر مصر پيروز شدند و در سال 1967 نيز بر مصر و سوريه برتري يافتند و اين همه به مدد سلاح هاي قوي تر بود. امروز هم اسرائيل قوي ترين كشور خاورميانه است ومعاهداتي با مصر و اردن دارد؛ عربستان سعودي نيز پيشنهاد توافقنامه صلح به آن داده است ؛ روسيه نيز به عراق و سوريه كمكي نخواهد كرد.عراق درگير جنگ بوده و هست و ايران هزاران كيلومتر از آن فاصله دارد.فلسطيني ها هم ضعيف هستند. بنابراين به لحاظ راهبردي، اسرائيل ازهمه كشورهاي منطقه قوي تر است و اگر كمك به ضعيفان ضروري باشد، بهتر است به دشمنان اسرائيل كمك شود.ستمديدگي يهوديان
بهانه سومي كه مطرح مي شود اينكه اسرائيل به سبب سختي ها وبدبختي هايي كه يهوديان، به ويژه در جريان نسل سوزي (هولوكاست)متحمل شده اند، تشكيل شده است و تشكيل دولتي براي آنان،وضعشان را امن تر مي كند. اين ادعا زماني ابراز مي شود كه خود اينان،جنايات جديدي را در حق ملتي ديگر كه عموما بي گناه اند، يعني ملت فلسطين مرتكب مي شوند. رهبران نخست اسرائيل نيز به اين نكته اعتراف كرده اند. بن گورين به گولدمان رئيس كنگره جهاني يهوديان گفته بود: اگر من يك رهبر عرب بودم، هيچ گاه با اسرائيل صلح نمي كردم و اين طبيعي است، زيرا ما سرزمينشان را گرفتيم. ما به اسرائيل (قديم) باز مي گرديم ؛ اما چنين كشوري دو هزار سال پيش وجودداشته است.بارها رهبران اسرائيل، زبان به انكار موجوديت فلسطيني ها گشوده اند.اسحاق رابين هم پيشنهاد تشكيل دولتي با حاكميت مستقل را به آنان نداد و حتي پيشنهاد ايهود باراك كه گفته مي شود، پيشنهادي كريمانه است، در صورت تحقق، تنها اجازه شكل گيري اردوگاه هايي را تحت سيطره اسرائيل صادر مي كرد به هر روي تاريخ مصيبت بار يهوديان برايالات متحده ايجاب نمي كند در هر كاري به اسرائيل كمك كند.شكستن استخوان فلسطيني ها
اسرائيل خود را صلح طلب و عرب ها را شرارت طلب معرفي مي كند؛ اماكيست كه نداند اين كشور هنگام تأسيس، مرتكب تصفيه نژادي واعدام هاي گسترده شد و پس از آن نيز اعمال آن وحشيانه و دور از تفوق اخلاقي بوده است ؛ براي مثال اسرائيل بين سال هاي 1949 و 1965 بين 2700 تا 5000 عرب را كه غالبشان غير مسلح بودند، به قتل رسانده است. ارتش اسرائيل صدها اسير مصري را در جنگ هاي 1949 و 1965كشته است و طي جنگ 1967، بين يكصد تا دويست هزار نفر ازفلسطيني ها را از سرزمينشان اخراج و 80 هزار نفر سوري را از اراضي جولان بيرون كرد.در جريان انتفاضه اول، اسرائيل عصايي را ميان ارتشيان خود توزيع كرد تا استخوان تظاهر كنندگان فلسطيني را با آن بشكنند. برخي سازمان ها بر آورد كرده اند كه حدود هفت هزار كودك فلسطيني كه 13 آنهازير ده سال هستند، براي مداواي زخم هايي كه در طي انتفاضه ديده اند،نيازمند درمان پزشكي هستند.نو مسيحي هاي (مسيحي هاي صهيونيست)
سازمان ايپاك، قدرتمندترين و پر آوازه ترين سازمان هاي صهيونيستي است. مجله فورچن در سال 1997، نظرسجي اي را ميان اعضاي كنگره و كارمندان آن، درباره تأثير گذارترين سازمان ها انجام داد. نتيجه نشان مي داد كه ايپاك در سطح ايالات متحده، دومين سازمان تأثير گذار است. در سال 2005 نيز همين نتيجه تكرار شد.گروه فشار صهيونيست، به يهوديان محدود نمي شود و از مسيحيان صهيونيست و نو محافظه كاران نيز عضوگيري كرده است. اين گروه فشار، همانند هر گروه فشار ديگري است ؛ اما دو راهبرد متمايز دارد:يكي اينكه فشاري مؤثر و فوق العاده بر مسئولان اجرايي دولت و كنگره وارد مي آورد و دوم اينكه تلاش هاي طاقت فرسايي را براي مثبت نشان دادن چهره اسرائيل در افكار عمومي از خود نشان مي دهد. تأثير گروه فشار بر كنگره به اندازه اي است كه اجازه هيچ گونه انتقادي را به سياست اسرائيل نمي دهد؛ حتي متن بسياري نطق هاي اعضاي كنگره را اعضاي ايپاك مي نويسند و به تدوين قوانين كمك مي كنند. بعدديگر تأثير اين گروه، آرا و كمك هاي يهوديان است. با اينكه يهوديان يك درصد ساكنان ايالات متحده را تشكيل مي دهند، كمك هاي مالي هنگفتي به نامزدهاي حزبي مي كنند.نفوذ گروه فشار يهودي
از امور مهمي كه گروه فشار يهودي بدان اقدام مي كند، اطمينان يافتن از اين است كه منتقدان اسرائيل، مناصب مهمي در مؤسسات تصميم سازي در زمينه روابط خارجي به دست نياورند. اين اقدام،منتقدان اسرائيل را به حاميان آن تبديل مي كند. در دولت كلينتون كساني كه سياست ايالات متحده را در خاور ميانه تدوين مي كردند، ازحاميان اسرائيل بودند؛ مانند مارتين انديك كه پيش تر نائب رئيس ايپاك بود يا دنيس راس (فرستاده امريكا به خاور ميانه) يا هارون ميلر كه دوره اي در اسرائيل زندگي مي كرد؛ يادشدگان از نزديك ترين مشاوران كلينتون در كمپ ديويد بوده اند؛ از اين رو فلسطيني ها همواره در حين مذاكرات از آن شكايت دارند كه با دو گروه اسرائيلي كه يك گروه زيرپرچم اسرائيل و گروه ديگر زير پرچم ايالات متحده هستند، مذاكره مي كنند.بلند پروازي هاي گروه فشار
توقعات گروه فشار به تداوم حمايت ايالات متحده از اسرائيل و بر ضدفلسطيني ها محدود و منحصر نمي شود، بلكه خواهان كمك به اسرائيل در حدي است كه اين كشور، بزرگ ترين قدرت خاورميانه باشد. اين گروه فشار، با كمك اسرائيل و سازمان هاي اسرائيلي، در تكوين سياست ايالات متحده در برابر عراق، سوريه و ايران، و برنامه هاي كلان تغيير درجغرافياي خاورميانه تأثير داشته است. اين گروه براي اين كه اخباري كه به نفع اسرائيل نيست، منتشر شود، نگارش نامه ها و بر پايي تظاهرات راتنظيم مي كند و مؤسساتي را كه اخباري به زيان اسرائيل منتشرمي كنند، مورد هجوم قرار مي دهد. يكي از مديران CNN گفته است : دريك روز به سبب خبري كه پخش كرديم، شش هزار نامه الكترونيكي دريافت كرديم كه از خبر پخش شده شكايت داشتند.اسرائيل، محرك امريكا
پيش از هجوم تبليغاتي عليه عراق، روزنامه واشنگتن پست نوشت :اسرائيل، ايالات متحده را تشويق كرد كه در هجوم نظامي به عراق تأخير نكند. مسئولان اسرائيلي، گزارش هاي مختلفي درباره برنامه تسليحات كشتار جمعي عراق تدوين كردند. زماني كه بوش تصميم گرفت تا موافقت شوراي امنيت را جلب كند، اسرائيل عصباني شد وشمعون پرز در آن هنگام و پس از توافق عراق با ورود كارشناسان بين المللي گفت كه جنگ با صدام حسين ضروري است و اعزام كارشناسان به عراق فايده اي ندارد.گروه فشار و سوريه و ايران
پس از سقوط عراق، اعضاي لابي صهيونيست در كنار اسرائيل، فشارخود را بر سوريه متمركز كردند و امريكا را به وارد آوردن فشار بر اين كشورترغيب كردند. پل ولفوتيز تصريح كرد كه بايد نظام سياسي سوريه راتغيير داد. نيكلاس پرل نيز به روزنامه نگاران گفت : پيامي دو كلمه اي مي خواهم به نظام هاي دشمن بدهم و آن اينكه (شما (به عراق) ملحق خواهيد شد). نيويورك ديلي نوشت : سوريه حامي تروريسم نيز نيازمندتغيير است. برخي نو محافظه كاران هم نوشتند كه بشار اسد تهديدحقيقي ايالات متحده است. نو محافظه كاران هيچ فرصتي را براي ابرازضرورت تغيير نظام در ايران از دست نمي دهند. دستگاه سياسي امريكا،تمام تلاش خود را براي توقف برنامه هاي هسته اي ايران به كار گرفته است ؛ اما تاكنون موفقيتي نداشته است.آينده لابي صهيونيست
پرسشي كه اكنون مطرح مي شود، اين است كه آيا كنترل قدرت لابي صهيونيست ممكن است ؟ پاسخ اين است كه پس از گرفتار آمدن درباتلاق عراق، بهتر است چنين چيزي اتفاق بيفتد. اكنون، به ويژه پس ازكشف اقدامات جاسوسي مأموران ايپاك عليه امريكا و به نفع اسرائيل، به باز سازي سيماي ايالات متحده در جهان عرب و اسلام احساس نياز داريم ؛ به ويژه اين كه ايالات متحده پس از در گذشت عرفات مي تواند نقش مهم تري در صلح ميان فلسطين و اسرائيل ايفا كند. چكيده سخن اين كه رهبران امريكا مجال گسترده اي براي دور شدن از سياست هاي گروه فشار طرفدار اسرائيل ودر پيش گرفتن سياستي به نفع مصالح امريكا در خاورميانه دارند. اگرصلحي ميان فلسطين و اسرائيل تحقق يابد، به ترويج و گسترش دموكراسي در خاور ميانه كمك خواهد كرد.الف- فراماسونری جهانی
فراماسون گرفته شده از کلمه فرانسوی فرانماسون (franemason) بوده که ترجمه لغوی آن "بنّای آزاد" می باشد. تاریخ تشکیل فراماسون ها به قرون وسطی برمی گردد و بدین نحو که در آن ایام بنّاههای آزاد روز مزد دوره گرد، با تشکیل اتحادیه ای در شهری از فرانسه گرد هم آمده و برای پیش برد منافع مشترک شان تصمیماتی اتخاذ می کردند و آن ها پس از مدتی تشکیلاتِ مخفی و زیرزمینی خود را به نام فراماسون نامیدند…ب- فراماسونری در ایران
میرزا ملکم خان ناظم الدوله که در سال 1274/1857 به عضویت لژ "دوستی صادقانه پاریس درآمده بود، نخستین بار در سال 1275/1858م یک انجمن پنهانی بنام فراموش خانه در تهران بنیاد نهاد و گفته شده است که ملکم خان همنوایی ناصر الدین شاه را برای اینکار نیز بدست آورده بود ولی در سه چهار سال بعد فراموش خانه توسط ناصرالدین شاه تعطیل شد. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه سال 1314/1896 (آنان که با فراموشخانه آشنا بودند) انجمنی همانند فراموش خانه ولی به نام "جامعه آدمیت" بنیاد نهادند و اندیشه های ملکم خان را تبلیغ کردند سرپرست این انجمن پنهان عباسقلی خان آدمیت بود که اعضای آن را بسیاری از سرشناسان ایران تشکیل می دادند… لازم به تذکر است جامعه آدمیت در انقلاب مشروطیت ایران که از 1324/1906 آغاز شد سخت درگیر بود و در پیش برد آرمان های انقلاب نیز کوشید… در سال 1325-1907 نخستین انجمن فراماسون گری ایران که از سوی سازمان های فراماسون گری ایران که از سوی سازمان های فراماسون گری به رسمیت شناخته شد نام گرفت و یکی از کسانی که به لژ بیداری پیوسته بوده میرزا صادق-خان امیر فراهانی مشهور به ادیب الممالک شاعر نامدار بود… بسیاری از کسانی که به لژ مذکور وابسته بودند، از چهره های سرشناس و پر تکاپوی انقلاب مشروطیت ایران به شمار می رفتند یکی از آنان حاج علیقلی خان سردار اسعد بختیاری بود که حتی به عنوان فرمانده و رهبر مشروطه گران اصفهان در سال 1327/1909م تهران را گشود… به دیده ما کارگردانان چهره هایی مانند سردار اسعد فراماسون در انقلاب مشروطیت نقشی جز به بیراهه کشاندن انقلاب نداشتند…در سال 1957م/1336 دکتر منوچهر اقبال نخست-وزیر شد، وی علاوه بر خودش که رهبر سازمان فرماسون گری بوده سیاهه ای از لژهای فرماسون گری و آماری از اعضاوابسته بدان لژها در ایران بدست آورد. در این سیاهه نام مهندس جعفر شریف امامی رییس مجلس سنا به عنوان استاد بزرگ و نام احمد علی آبادی به عنوان دبیر کل آمده… بود. پس از انقلاب اسلامی ایران به سال 1357 شمسی یکی از مراکز فراماسون گری که به آن "ستاد عملیات استاد اعظم جعفر شریف امامی می گفتند" کشف گردید… و روشن شد که نه تنها در روزگار محمدرضا شاه پهلوی سیاست کلی ایران بلکه سررشته اقتصاد کشور نیز به شیوه ای بنیادی در دست فراماسونان بوده است… از پیگیری تکاپوی فراماسونان ایرانی پس از انقلاب اسلامی آگاهی های بسنده نداریم، و تنها خبری که در این زمینه بدست آمده از برنامه ای ویژه سرچشمه می گیرد که از کانال چهار تلویزیون انگلیس در 9 مه 1988/19 اردیبهشت 1367 پخش شد. در آن برنامۀ سری به آگاهی همگان رسید که تشکیلات فراماسونان ایرانی پس از انقلاب اسلامی 1357 شمسی به ایالت کالیفرنیا در آمریکا انتقال یافته است.5پی نوشتها:
1. نقوی، علی محمد، جامعه شناسی غربگرایی، امیرکبیر، تهران 1361، چاپ اول، ج اول، ص 158و 157.
2. حائری عبدالهادی، تاریخ جنبش ها و تکاپوهای فراماسونری در کشورهای اسلامی، آستان قدس 1368، ص 28.
3. همان منبع، ص 29.
4. حائری، همان، صص 27 تا 39.
5. حائری، همان منبع. صفحات 53-50، مراجعه شود به کیهان هوایی شماره 777.
مهمترين اظهارنظر مهاتما گاندي درباره فلسطين و مساله يهود، در 3 مقاله مشهور وي در Harijan در 11 نوامبر 1938بيان شده است ؛ زماني که منازعه بين اعراب فلسطين و يهوديان مهاجر بتازگي آغاز شده بود. وي ديدگاه هاي خود را در پي فشارهاي شديد بر وي ، بويژه از طرف محافل صهيونيستي بيان کرد؛
بنابراين وي مقاله خود را با اين عبارت آغاز کرد که دلسوزي وي هميشه با يهوديان بوده است ، چرا که آنان براي مدتي طولاني تحت فشار و آزار زندگي کرده اند.ولي گاندي تاکيد کرد که «احساسات من ، مرا نسبت به عدالت نابينا نمي کند. تلاش يهوديان براي تاسيس يک کشور از نظر من چندان جالب توجه نيست. اين که يهوديان خواستار بازگشت به فلسطين هستند از نظر من موجه نيست. چرا يهوديان همانند ديگر مردمان روي زمين ، کشور خود را در جايي نمي سازند که در آن متولد شده و در آنجا زيسته اند؟»
گاندي بنيانهاي اساسي صهيونيسم سياسي را زير سوال برد. گاندي ايده دولت يهودي در ارض موعود را رد کرد و گفت مفهوم فلسطين در کتاب مقدس ، يک منطقه جغرافيايي خاص نيست. صهيونيست ها پس از در پيش گرفتن سياست استعمار فلسطين و در پي کسب حمايت انگليس به وسيله اعلاميه بالفور در 1917 براي تاسيس يک کشور يهودي در فلسطين تلاش داشتند تا حداکثر حمايت بين المللي را به دست آورند. رهبران يهودي بسيار مايل بودند حمايت گاندي را به دست آورند، چرا که وي به عنوان يک چهره برجسته بين المللي و رهبر يک جنبش ضد امپرياليستي غير خشونت آميز، از وجهه بسيار بالايي در سطح بين المللي برخوردار بود؛ ولي موضع وي از هر نظر مخالف صهيونيسم سياسي و مذهبي بود. وي با تلاشهاي قيمومت انگليس مخالف بود، چرا که قيمومت انگليس براساس خطمشي صهيونيست ها براي تحميل دولتي يهودي بر فلسطينيان عمل مي کرد.
مقاله گاندي در Harijan تاکيد قاطعي به حقوق اعراب درباره فلسطين داشت.متن زيرين ، موضع وي را مشخص کند: «فلسطين متعلق به اعراب است. همان گونه که انگليس متعلق به انگليسي ها و فرانسه متعلق به فرانسويان است. تحميل يهوديان بر اعراب ، اشتباه و غير انساني است. به يقين بازگشت يهوديان به تمام يا بخشهايي از خاک فلسطين جنايتي عليه بشريت خواهد بود.»
واکنش گاندي به صهيونيسم و مساله فلسطين ، از لايه هاي معنايي خاصي از يک موضع اخلاقي گرفته تا واقعگرايي سياسي برخوردار است.جالب است گاندي در عين اين که بشدت با جدايي دين و سياست مخالف بود، مدام و با شور و حرارت زياد، ناسيوناليسم فرهنگي و مذهبي صهيونيسم را رد مي کرد. از نظر وي ، مذهب نبايد به عنوان يک ايدئولوژي سياسي عمل کند، بلکه وي به دنبال اين بود که مذهب ، مبنايي اخلاقي براي سياست دولت ملي فراهم کند؛ بنابراين تلاش براي تحميل يک مذهب خاص ، به عنوان پشتوانه يک دولت ملت ، مانند مورد صهيونيسم نمي توانست مورد قبول وي واقع شود. تاريخ فلسطين در نيمه اول قرن بيستم با منازعه بين 2 نوع ناسيوناليسم مشخص مي شود؛ صهيونيسم و ناسيوناليسم اعراب فلسطيني. صهيونيسم در تلاش بود که با استعمار سرزمين فلسطين از طريق مهاجرت گسترده يهوديان ، دولتي يهودي در فلسطين تاسيس کند و ناسيوناليسم عربي ، به دنبال آزادي ساکنان سرزمين فلسطين از استعمار و کنترل امپرياليستي بود.
گاندي به عنوان رهبر يک جنبش ملي و رهبر کنگره ملي هند، نقش زيادي در شکل گيري تصورات مردم هند از جنبش ناسيوناليستي و ضدامپرياليستي جهان عرب داشت. در سال 1937 اجلاس کميته کنگره هند در کلکته ، مصرانه با حکومت ترور صهيونيست ها و نقشه هاي تقسيم سرزمين فلسطين مخالفت کرد و همبستگي مردم هند با جنبش اعراب براي آزادي ملي را اعلام کرد. اين اجلاس به سال 1938 در دهلي ، در قطعنامه خود از انگليس خواست تا اجازه دهد يهوديان و اعراب ، مساله را ميان خودشان با مسالمت حل و فصل کنند و از يهوديان خواست در پشت امپرياليسم انگليس پناه نگيرند. گاندي از يهوديان خواست با کنار گذاشتن کمک سرنيزه انگليس ، در پي جلب حسن نيت اعراب باشند.گاندي و کنگره ملي هند، بصراحت از ناسيوناليسم عربي حمايت کردند و گاندي بشدت با ناسيوناليسم صهيونيستي مخالفت مي کرد.
مهمترين نيروي محرکه چنين مواضعي ، ميراث مشترک جنبش ضد امپرياليستي هنديان و فلسطينيان بود. ديدگاه هاي گاندي درباره صهيونيسم و احساس مسووليت وي نسبت به سرنوشت فلسطينيان که از دهه 1930 شروع شده بود، تاثير زيادي در شکل گيري موضع مستقل هند در قبال مساله فلسطين داشت. توصيه گاندي به يهوديان در آلمان و اعراب در فلسطين ، مقاومت غيرخشونت آميز بود. گاندي با توجه به مساله يهود در آلمان اظهار کرد: من معتقدم که اگر فردي شجاع و باتدبير از ميان آنان برخيزد و آنان را به سوي يک اقدام غيرخشونت آميز رهبري کند، پاييز نااميدي آنان در يک چشم بر هم زدن ، تبديل به بهار اميد خواهد شد. ديدگاه هاي وي درباره صهيونيسم و توصيه وي به اقدام غيرخشونت آميز و از خودگذشتگي ، واکنش هايي از خشم گرفته تا نااميدي را ميان يهوديان آلمان ايجاد کرد. يهوديان صلح طلب مشهور مانند مارتين بابر، يهودا مگنز و جيم گرينبرگ که قبلا گاندي را مي ستودند، از ديدگاه هاي ضدصهيونيستي گاندي بشدت آزرده خاطر شدند و او را متهم کردند که از روح صهيونيسم آگاهي ندارد.
مذهب نبايد به عنوان يک ايدئولوژي سياسي عمل کند، و گاندي به دنبال اين بود که مذهب ، مبنايي اخلاقي براي سياست دولت ملي فراهم کند مارتين بابر در پاسخي طولاني به سرمقاله گاندي اظهار کرد: آقاي مهاتما، شما فقط درباره حق مالکيت نگران هستيد، ولي از سوي ديگر شما حق ايجاد سرزميني آزاد را براي کساني که تشنه آن هستند در نظر نمي گيريد. همان گونه که قبلا ذکر شد، گاندي مخالف اين ديدگاه بود که عطش صهيونيسم براي سرزمين فلسطين ، حقي براي آن ايجاد کند. گاندي در 7 ژانويه 1939 در پاسخ نوشت : از نظر من ، عدم خشونت تنها يک فضيلت شخصي نيست ، بلکه از نظر من اين امر، يک فضيلت اجتماعي است که بايد همانند ديگر فضايل پرورش يابد. من به دنبال اين هستم که عدم خشونت در سطح ملي و بين المللي گسترش يابد.
براساس گفته پل پاور، 4 عامل در شکل گيري موضع گاندي درباره صهيونيسم تاثير داشت : اول اين که وي با احساسات مسلمانان هند که ضدصهيونيستي بود، همدلي داشت ؛ چراکه آنان به خاطر احساساتشان نسبت به مسلمانان خاورميانه با دولت يهودي مخالف بودند. دوم اين که ، وي با هر گونه روش صهيونيستي ناسازگار با شيوه غيرخشونت آميز خود مخالف بود. سوم اين که ، وي صهيونيسم را در تقابل با ناسيوناليسم پلوراليستي خود مي ديد و چهارم اين که وي صهيونيسم را جزيي از نقشه هاي انگليس مي ديد که در پي استعمار فلسطين بود.
گاندي در مقابل تمامي تلاشهاي صهيونيست ها مقاومت کرد و صهيونيست ها در پي اين بودند که او را وادار کنند موضعي به نفع صهيونيسم اتخاذ کند. جي.اچ.جانسن درباره شکست لابي گري صهيونيسم درباره گاندي چنين نوشت: «با وجود اقدامات متعدد و مختلف صهيونيستي از فشار آوردن گرفته تا ترغيب و اقناع که به نام لابي گري شناخته مي شود و با وجود اين که صهيونيست ها در اين کار خبره هستند، ولي موضع ضدصهيونيستي گاندي در طول تقريبا 20 سال ثابت بماند.»
علاوه بر اين اقدامات ، جانسن به 4 مورد ديگر از تلاشهاي صهيونيستي براي جلب نظر گاندي اشاره مي کند. در ابتدا، هرمان کالنيچ ، دوست يهودي گاندي از آفريقاي جنوبي ، در سال 1937 به هند رفت و طي چند هفته اقامت در آنجا، تلاش داشت تا گاندي را به موافقت با صهيونيسم مجاب کند. سپس در دهه 1930 ، متعاقب درخواست ربي استفن وايس ، جان هاينز هولمز، صلح طلب امريکايي تلاش کرد اعلاميه اي از گاندي در موافقت با صهيونيسم به دست آورد. در مارس 1936 ، سيدني سيلورمن ، نماينده پارلمان انگليس از حزب کارگر و از طرفداران استقلال هند، کوشش زيادي کرد تا عقيده گاندي را تغيير دهد. در انتهاي گفتگويي داغ ، گاندي به وي گفت من پس از اين همه گفتگو، نمي توانم عقيده اي را که ابتدا به شما گفتم تغيير دهم.
چهارمين تلاش صهيونيست ها براي تغيير نظر گاندي توسط لوئيس فيشر، زندگينامه نويس مشهور گاندي صورت گرفت.
گاندي در 14 جولاي 1946 در پاسخ وي چنين گفت: «به نظر من صهيونيست ها اشتباه بزرگي مرتکب مي شوند که مي خواهند به کمک امريکا و انگليس و اينک به کمک تروريسم عريان ، خود را به فلسطين تحميل کنند، چرا آنان براي تحميل خود به يک سرزمين ناخوانده ، به پول امريکا يا سلاح انگليس تکيه کرده اند؟ چرا آنان بايد براي اشغال فلسطين به تروريسم متوسل شوند؟»
چند ماه پيش از اين که گاندي به قتل برسد، وي به سوالي از رويترز با اين مضمون که راه حل مساله فلسطين چيست؟ چنين پاسخ داد: «به نظر مي رسد اين مساله ، تقريبا غيرقابل حل شده است. اگر من يک يهودي بودم به صهيونيست ها مي گفتم اينقدر احمق نباشيد که به تروريسم دست بزنيد، يهوديان بايد با اعراب رابطه برقرار کنند، دست دوستي به سوي آنان دراز کنند و نبايد به کمک امريکا و انگليس اتکا کنند، يهوديان بايد مطابق آنچه يهوه بر آنان نازل کرده ، عمل کنند.»
منبع:روزنامه جام جم